یادداشت ها

دسته: متفرقه
۲۵ مهر ۱۳۹۷

یاد داشت از دکتر مجید امرایی مدرس ،نویسنده و دراماتراپیست / دلتنگی فرایندی روانشناختی از تعلق خاطر به چیزی است که قبلا بوده و اکنون نیست (امرایی 2001) زمانی که یک رابطه عاطفی به سرانجام نمی‌رسد و افراد شکست عشقی می‌شوند و یا از عزیزی دور می‌مانند که نسبت به او تعلق خاطر یا تعلق عاطفی دارند، از جمله‌هایی مانند دلم برایش تنگ شده ، دلم برایش پر می‌زند، دلم برایش یک ذره شده است و یا دلم هوای او را کرده است، استفاده می‌کنیم و این همان چیزی است که ما به به آن دلتنگی می گوییم یعنی دوری فرد از منبع تعلق خاطر.

زمانی که می‌گوییم دلم برایت تنگ شده است یعنی از عمق وجود یک خلا را تجربه می‌کنیم در چنین شرایطی با مرور خاطرات گذشته و تصویر سازی ذهنی جای خالی آن عزیز را احساس می‌کنیم، خاطراتش را در ذهن مرور می‌کنیم و دلتنگ اش می شویم .

در این حالت دوست داریم او کنارمان باشد زیرا احساس تعلق خاطر می کنیم یعنی مسئله ای احساسی موجب این حس تعلق خاطر می شود .

گاه بدون آن منبع انرژی بخش زندگی برایمان بسیار سخت و گاه بی معنا است این احساسات در مغز ما صورت می‌گیرد و در ادامه موجب تغییر جریان خون، شدت تنفس و در مواردی گریه و زاری است و افسردگی و نگرانی است که ما به ان اختلال سوگ می گوییم .

وقتی به زبان می‌آوریم که دلمان برایش تنگ شده و دوست داریم تمام دنیا را از دست می دادیم تا آن عزیز را کنارمان داشته باشیم نشان از اوج احساسات ما نسبت به ان تعلق خاطر است .

این حرف‌های درونی از فکر کردن نشات می‌گیرد و نشان دهنده تعبیر و تقسیر از موضوع است که احساس دلتنگی را به وجود می‌آورد.

این واکنش‌ها می‌تواند در افراد کم یا زیاد باشد؛ مثل زمانی که فردی را خیلی دوست داریم با فکر کردن یا دیدن او ضربان قلبمان افزایش پیدا می‌کند، فشار خون بالا می‌رود و یا در مقابل اگر از چیزی بترسیم ضربان قلب تند می‌زند و احساس ترس در ما به وجود می آید.

احساس دلتنگی ما به دلیل نیازهای مان است؛ گاه اگر بتوانیم نیازهایمان را از راه دیگری برآورده کنیم ، دیگر دلتنگ نمی‌شویم و یا با آن فرد تماس برقرار نمی‌کنیم.

در حالت غم و اندوه این سینه است که تنگ می‌شود؛ در این حالت قلب تند می‌تپد ، نبض به سختی می‌زند ؛ قلب منشا حرکات نبض است که باعث می شود انسان احساس دلتنگی کند.

مواجهه با هیجانات و حالت‌هایی که باعث ایجاد فشارهای ناشی از آسیب های ذهنی، جسمی و روحی بر شخص می‌شود، ایجاد دلتنگی می‌کند؛ با وجود اینکه تجارب دلتنگی امری شخصی محسوب می‌شود اما در همه این تجارب مراحل دلتنگی به ترتیب شامل ضربه اولیه، اندوه، نا امیدی و سرانجام پذیرش آن است که هر شخصی آن را تجربه می‌کند.

ممکن است برخی مواقع اضطراب، احساس پریشانی و آشفتگی بدون آنکه علت آن را بدانیم، بر ما غلبه کند؛ زمانی که افسرده می شویم خلق، اشتها، خواب و حافظه ما مختل می‌شود، وقتی درماندگی را حس می‌کنیم که امور زندگی از کنترل ما خارج شده و هیچ کاری از دست ما ساخته نباشد و قادر به کنترل احساسات خود نیستیم؛ هنگام تنهایی هیچ کس نمی تواند درد ما را درک کند، تمایل داریم از دیگران و یا به طور کلی از دنیا کناره بگیریم، در مواجهه یا حس اشتیاق به شدت مشتاق دیدار فرد از دست رفته هستیم، احساس می‌کنیم با هیچ چیز نمی توانیم این فضای خالی را پر کنیم.

برای رفع دلتنگی فرصتی را برای خود محیا کنید تا بتوانید علاقمندی ‌هایتان را بشناسید؛ ارزش‌های شخصی خود را بشناسید، شاید رابطه شما به پایان رسیده باشد اما به این دلیل بازنده محسوب نمی‌شوید، تمام این مراحل را پشت سر می‌گذارید، یک لیست از توانمندی های خود تهیه کنید و بر روی آنها تمرکز کنید.

می توانید احساسات تان را با یک دوست امین یا یکی از اعضای خانواده در میان بگذارید ، این فرد باید کسی باشد که خوب به حرف های شما گوش دهد، یعنی سنگ صبور باشد شما را قضاوت نکند و راز دار باشد ؛ این فرد نباید به شما راهکار و دستور دهد، همچنین می توانید خاطره نویسی کنید و حرف هایتان را بنویسید.

سعی کنید کارهایی انجام دهید که به شما آرامش می‌دهد، یک کتاب خوب بخوانید، پیاده روی کنید و یا به سایر سرگرمی‌های مورد علاقه تان بپردازید ، می توانید به یک موسیقی آرام بخش گوش دهید ؛ یاد بگیرید چطور بهترین دوست خود باشید، با عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید، شاید تا امروز با خودتان به تندی و سنگدلانه رفتار می کردید اما سعی کنید از این به بعد با همدلی و دلسوزی با خودتان برخورد کنید.