یادداشت ها

دسته: تخصصی
۲۵ شهريور ۱۳۹۴

نوشته :مجید امرایی (مدرس و نمایش درمانگر) عاطفه چیست؟ عاطفه را نوعی میل تعریف کرده اند که جهت آن به سوی غیر باشد، اما در نهایت خود انسان نیز پس از ابراز عواطف نسبت به غیر در خود احساس شادی و لذت می کند و از بابت این اشباع شدن خرسند می گردد.

عواطف تنها اثر درونی ندارند بلکه تظاهرات بیرونی نیز دارند، گاه با ثبات و ادامه دارند و در مواقعی نیز سطحی و بی ثبات اند، گاه انسان قادر به طبقه بندی آنهاست و گاه هم هیچ نظمی نمی پذیرد.

در[1] " انسان شناسی شناختی" یکی از بزرگترین معماها تاثیر متقابل شناخت و عواطف بر یکدیگر است با این تصور که [2]" شناخت " یک امر منطقی و " عاطفه" امری هیجانی است .

در این زمینه هنر درمانی خصوصا نمایش درمانی و موسیقی درمانی به جهت جنبه های مشارکتی روحی روانی و جسمی قادر است عواطف انسانی را به تحرک وادارد تصورش را بکنید یک موسیقی شاد چگونه روح و روان شما را با جسمتان هماهنگ می کند تا شما را به ترک وادارد و از بابت این تحریک جسمی و روحی که ما ان را رقص می نامیم عواطف شما هم تحت تاثیر قرار می گیرد .

در این زمینه همچنین می توان به آواها و موسیقی اشاره کرد که حس غم و شادی را در شما به تحرک وا می دارد با ان اشک می ریزید و یا با ان شاد می شوید .

دراین خصوص هنر درمانی به ویژه نمایش درمانی می تواند به تحرک عاطفی افراد کمک کند، تصورش را بکنید برای یک مددجوی افسرده یا سرخوش خلق موقعیت بازی متضاد چقدر سخت می تواند باشد ، برای این کار درمانگر به کمک یک یا چند نفر دیگر مددجو را در خلق آن موقعیت شاد و یا غم انگیز و ارائه نقش جدید و نقش گذاری روانی که در نهایت منجر به تخلیه روانی و عاطفی او می شود کمک می کند، در این نوع از تخلیه عواطف خود به خود تحریک شده و حس آرامش به فرد دست می دهد که هدف اصلی هنر درمانی است .

در رابطه با احساس و عاطفه در انسان شناسی و روان شناسی نظرات مختلفی وجود دارد، بعضی از انسان شناسان به شناخت های مقدم برعواطف علاقه مند هستند و گروهی دیگر به پیامدهای شناختی عواطف توجه دارند


[1] انسان در فرایند تعامل و روابط دائم با جهان خارج تحت تاثیر عوامل گوناگون قرار گرفته ، و این تاثرات در «مغز » بازتاب می یابد . بازتاب جهان خارج در مغز، « ذهن » ( mind ) را شکل میدهد ، که شناخت را بوجود می آورد . انسان‌شناسی شناختی عبارتست از مطالعه رابطه میان جامعه انسانی و اندیشه انسانی. انسان‌شناسان شناختی در پی مطالعه این موضوع هستند که مردم در گروه های اجتماعی چگونه اشیاء و رویدادهایی را که دنیای آنها را می‌سازند، دریافت کرده و در باب آنها فکر می‌کنند. این اشیاء و رویدادها شامل هر چیزی از اشیاء فیزیکی مثل گیاهان وحشی گرفته تا رویدادها و امور انتزاعی مثل عدالت اجتماعی می‌باشند. بعضی پروژه‌ها نزدیکی زیادی با روانشناسی دارند زیرا مطالعه اینکه چگونه گروه های اجتماعی خاصی امور مربوطه را طبقه‌بندی می‌کنند و در باب آنها استدلال می‌کنند، عملاً منجر می‌شود به طرح پرسش هایی در باب طبیعت بنیادی بعضی فرآیندهای شناختی.

[2] شناخت Knowledge - شناخت منظم انسان در روند تاریخی به چهار صورت اصلی نمایان شده است.1- شناخت دینی ،2 - شناخت علمی ، 3- شناخت هنری ، 4- شناخت فلسفی - در خصوص منشاء اولیه شناخت دو نظرمتفاوت ارائه شده است : 1- شناخت « پیشینی »( مقدم بر تجربه) ، 2- شناخت « پسینی » ( متاخر بر تجربه ) شناخت انسان از محیط بر حسب تجربه و مشاهده حاصل می شود . ولی شناخت های ناگهانی که از آن ها میتوان شناخت « اشراقی » یا «شهودی » نام برد ، از عالم حسی بر کنار است . بنا بر این ، شناخت علمی نه بر عقل و نه بر « شهود » ، بلکه صرفا بر حس و تجربه مبتنی است و حواس تنها منبع یا ابزار معتبر در کسب معرفت و شناخت تلقی می شود . برای فهم ساده و دقیق مراحل شناخت، می توان گفت که دو مرحله حسی و منطقی وجود دارد، گرچه عملا تفکیک این چندان سهل و ساده نیست .

1- مرحله حسی - در این مرحله تحریک های محیط از طریق حواس بر ارگانیسم تاثیر میگذارند . این تحریک ها نخست به صورتی مبهم در مغز انعکاس می یابند ، و احساس را بوجود می آورند . آنگاه ، این احساس به صورت مشخصدرمی آید و سپس تبدیل به آدراک می گردد. انسان بر اثر ادراک ، به وجود یک نمود جزئی پی می برد . ادراک با قطع تحریک خارجی از میان می رود ، اما اثر آن موجد نگاره یا تصویر دهنی می شود . به عبارت دیگر ، تصویر ذهنی به عنوان باز نمائی ذهنی یک تجربه حسی قبلی تلقی می شود . این تصویر ذهنی ( یا کپیه تجربه حسی )وضوح کمتری نسبت به خود تجربه دارد ، معذا به شکل خاطره آن هشیارانه قابل شناسائی است تصاویر ذهنی اگر به اقتضای تحریک های بعدی محیط ، به صورت اصیل خود تجلی کنند ، یادآوری دست می دهد واگربه سیمائی دگرگون رخ نماید . تخیل ممکن است سازنده و خلاق باشد ، ممکن است عمتا آرزومندانه یا متکی بر واقعیت باشد، یا ممکن است به طرح و نقشه های آتی یا مرورذهنی گذشته مربوط گردد. بنابراین،تخیل همیشه بار منفی ندارد.

2- مرحله منطقی - در این مرحله ادراک ها یا تصاویر ذهنی که نماینده صریح نمودهای جزئی جهان خارج هستند ، به سبب برخورد با ادراکات یا نگاره های ذهنی پیشین ، مقایسه و سنجیده و رده بندی می شوند . آنگاه ، عناصر خصوصی و استثنائی ادراک یا نگار به کنار میروند و عناصر اصلی و عام آن تمرکز می یابند . در نتیجه ادراک یا نگار ذهنی جزئی و سطحی که متعلق به یک نمود معین و حاکی از ظواهر آن نمود است ، به یاری نگارها یا ادراک های پیشین تعمیم می پذیرد ، تحت نامی عام در می آید و ذات یا ماهیت آن نمود و نظایر آن را نمایش میدهد . ادراک یا نگار ذهنی پس از طی این جریان ، مفهوم (concept ) نامیده میشود ، که به عبارتی، « نمایش درونی و روانشناختی صفات مشترک » یک تصویر ذهنی است . از برخورد و گسترش مفهوم ها در وهله نخست، حکم ( judgement )، و در وهله دوم ، استنتاج (reasoning) حاصل میشود . حکم مبین روابط نسبتا دور و ژرف واقعیت است، و استنتاج از جمع شدن حکم های متعدد و حصول حکمی وسیع تر به دست می آید ، و در علم از آن « روش اسقرائی »( induction) نام برده میشود . این حکم وسیع تر به سبب شباهت هایی که به احکام سابق ذهن دارد ، مشمول آن احکام می شود، و بدین وسیله دقت و صراحت یا روشنی بیشتری می یابد ، و در علم به « روش قیاسی » ( deductive method )معروف است . بنابراین ، اسقراء ( رسیدن از نمود های جزئی به مفاهیم کلی ) و قیاس ( شامل کردن مفاهیم کلی بر مصادیق آ ن ) در هر استنتاجی موثرند و از یک دیگر تفکیک ناپذیرند .

فرایند شناخت حسی به منطقی چنین نیست که شناخت منطقی ازوما و بلافاصله به دنبال شناخت حسی حاصل می شود. گاهی بین این دو شناخت فاصله می افتدو یا اصولا وقفه ایجاد می شود و یا مسیرهای دیگر، مثل شناخت عاطفی ، را طی می کند . بنابراین ، نباید تصور شود که شناخت های حسی همواره به شناخت های منطقی منجر می گردند ......... ( ادامه دارد ...............برای دریافت اصل یاد داشت از طریق بخش ارتباط با ما دراما محله با ما ارتباط بگیرید )